سلام.گفتم یکم در مورد مدرسه ،معلم ها ،خاطراتم و دوستام بگم،تجدید خاطر بشه.
از مهد کودک شروع میکنم:
من تو اون مدت خرم آباد زندگی میکردم،.خانم کلیوند معلمم بود،معلم خیلی خوبی بود.باید بگم که ایشون باعث شدن که استعدادهای من شکوفا بشه(نیست خیلی من با استعدادم!!)
یه خاطره:من نقاشی خوبی داشتم .از همون بچگی علاقه زیادی داشتم که چشم و ابروی عروس ،و عروس و داماد بکشم(هه هه،علایق من رو حال کنید!!)روز اولی که میخواستم برم مهد کودک ،همه ی مدادرنگی هامو گذاشتم توی کیف صورتی کوچیکم و رفتم به سمت مهد کودک.اونروز خانممون گفت هرکاری دوست دارید بکنید.همه داشتن بازی میکردن فقط من توی حیاط نشسته بودم و نقاشی میکشیدم.وای خدا اگه بدونید چه چشم و ابروی خوشگلی کشیدم.تازه وقتی خانممون ازم پرسید این چشم و ابروی کیه؟گفتم چشم و ابروی خودمه وقتی که عروس شدم.خانممون از خنده غش کرده بود،اونروز نقاشی من بین همه دبیرها گشت و بعد هم با یه بسته مداد رنگی به عنوان جایزه به دستم رسید(هر وقت هم من جایزه گرفتم مدادرنگی بود،یه کارتون مدادرنگی داشتم)
مدیرمون هم خانم خُشکَوار بود،فقط بگم که خیلی مهربون بود.دلم براش خیلی تنگ شده.
برای امروز کافیه.امیدوارم که خوشتون اومده باشه.در پست بعد با خاطرات دبستان وبلاگ رو بروز میکنم.حتما بیاید.فعلا خدا نگهدار .خوش باشید****
نظرات شما عزیزان:
مرتضی 
ساعت16:51---1 خرداد 1391
پارسا 
ساعت19:56---26 تير 1390
مرسی عزیز
زیبا بوود!!!
ممنان
|